من که از آسمان شهر تو می گذشتم ،
تو در دل خاک های تیره شهر می خفتی.
من که از آسمان شهر تو
به دوردست های ناممکن
پر می گشودم
تو راهی به سوی آسمان می گشودی.
اینگونه بود که در دل آسمان
درست روی بستر ابرها
جایی که خورشید سلام می کرد
سایه ات پر می کشید و
تاب می خورد و اشتیاق پرواز را می کشت.
درباره این سایت